این وبسایت و صفحۀ توییتر توسط دو نفر ساخته شدهاند: یک طراح سابق گرافیکِ سهبعدی به نام بن پرنتیس (Ben Prentice) و یک پادکستساز بیتکوین که با نام مستعارِ «دلقکِ سرتاپامسلح» فعالیت میکند و همچنین به «کالین از اتاقِ پژواکِ بیتکوین» هم شهرت دارد. هر دو ساکن سواحل شرقی آمریکا هستند و بعد از آنکه بن مهمان پادکست کالین شد با هم آشنا شدند.
پرنتیس به حرفهای بن اضافه میکند: «ما فقط یک مشت داده را در یک وبسایت ریختیم و سؤالی طرح کردیم، درست است؟ پس یعنی نمیخواستیم دربارۀ نمودارهای وبسایت توضیح بدهیم. ما صرفاً میخواستیم این نمودارها در وبسایت باشند و مردم خودشان به جواب سؤالهایشان برسند و به بحث و گفتگو با هم بپردازند».
پرنتیس میگوید: «در واقع، مکتب اتریش میکوشد صرفاً مغلطههای منطقی موجود در ماهیت تفکر کینزی را از میان بردارد، ابتدا به سراغ اصول میرود و کاری میکند که خودتان به نتیجه برسید».
«ما با افراد زیادی مواجه میشویم که معتقدند کارمان اشتباه است و نباید مواردی را با خروج از نظام ارزی برتن وودز مرتبط بدانیم. شاید هم حرفشان کمی درست باشد، راستش را بخواهید، این وبسایت در واقع یک میم است؛ یعنی از همین مطالبی که در فضای مجازی دستبهدست میشود و ما هم آن را پذیرفتیم و عاشقش هستیم. همین ویژگی بود که باعث محبوبیت و رواجش شد و هر بار که نموداری پیدا میکنیم و میبینیم که نقاط عطف خاصی در حوالی سال 1971 دارد، بهتر است باور کنیم که از آنجا آب میخورد».
در سال 2017، بن پرنتیس با بیتکوین آشنا شد و به دنبال آن عمیقاً درگیر اقتصاد مکتب اتریش شد. مکتب اتریش جریان دگراندیشانهای از علم اقتصاد است که بهنحوی نورچشمیِ طرفداران استاندارد طلا به شمار میآید و ادعا دارد که اقتصاددانان کینزی راه را بهکلی اشتباه رفتهاند، ارز فیات تکّهکاغذی بیارزش است و چارۀ کار طلاست.
«ما معتقدیم که پیامدهای جانبی فراوانی وجود دارد که با چندین واسطه مانند اثر پروانهای عمل میکند و خارج از سیاستهای پولی رخ میدهد. وقتی مواردی مانند چاقی را بررسی میکنید، خب به نظر میرسد که واقعاً ارتباطی با خروج از استاندارد طلا نداشته باشد! اما آیا مطمئنید؟ مردم امروز نسبت به 60 سال پیش غذای یارانهای بسیار بیشتری میخورند و یارانه بیش از همه به ذرت و شکر تعلق میگیرد».
اما وبسایتِ «چه اتفاقی در سال 1971 افتاد»، چیز دیگری میگوید. این وبسایت با نمودارهای گوناگون نشان میدهد که از سال 1971 به بعد بهرهوری افزایش یافته، اما دستمزدها ثابت مانده است؛ تولید ناخالص داخلی (GDP) جهش کرده اما سهم کارگران از آن آب رفته است؛ و قیمت مسکن چنان سر به فلک کشیده که باعث شده پساندازِ آمریکاییها به طور جداییناپذیری به ارزش خانه گره بخورد.
پرنتیس میگوید: «این نظام ارزی بهشدت به نفع ثروتمندان است. فردی که ثروت بسیار زیادی دارد، میتواند 80 الی 90 درصد از ثروت خود را در قالب حقوق صاحبان سهام یا منافع کسبوکار نگهداری کند و مسلّماً بر ارزششان افزوده خواهد شد. دارایی ثروتمندان گویا در این نظام برکت دارد، اما دسترسی به این دست از داراییها تقریباً برای فقرا محال است».
شرایط جهان هم به طرز نامحسوسی بهبود داشته است: در اوایل دهۀ 70 میلادی نیمی از جمعیت جهان درگیر فقر مطلق بودند و در حال حاضر تنها 10 درصد از جمعیت جهان در فقر مطلق بهسرمیبرند. شمار افراد بیسواد بیش از 50 درصد کاهش یافته و تعداد نفراتی که تحت دموکراسی در سراسر جهان زندگی میکنند، 32 الی 56 درصد افزایش یافته است.
«در واقع، گذار به نرخهای ارزی شناور تقریباً بدونِ مشکل انجام شد و مطمئناً اقدام مناسب و بجایی بود: نظام ارزیِ شناور انعطاف داشت و باعث شد اقتصادها راحتتر با شوکهای نفتی منطبق شوند. شوکهای نفتی در پی افزایش ناگهانی قیمت نفت در اکتبر 1973 ایجاد شدند. نرخهای شناور، فرآیند تعدیل شوکهای بیرونی را تسهیل کردهاند».
این وبسایت ادعا میکند که دورههای ابَرتورم در سراسر جهان افزایش یافته است، ارزها مرتب سقوط میکنند و شمار بحرانهای بانکی هم جهش بزرگی داشته است. نرخ پسانداز شخصی به محاق رفته، نرخ حبس و زندان پنجبرابر شده، نرخ طلاق به اوج خود رسیده و تعداد کسانی که در اواخر دهۀ سوم عمر خود هنوز با والدین زندگی میکنند بهصورت تصاعدی افزایش یافته است.
پرنتیس میپرسد: «پس چرا بعد از مقرراتزدایی همهچیز بدتر شد؟ سؤال خیلی خوبی است. همهچیز بدتر شد، چراکه نظام پولی جدید بسیار درب و داغان بود. این چیزی نیست که بخواهیم از آن دفاع کنیم. دولت در واقع سوسیالیسمِ پولی برقرار کرد و بعد افسار آن را در دست گرفت. بله، همهچیز بدتر شد و نابرابری هم بیشتر شد. اگر از این چشمانداز به مسئله نگاه کنیم، فکر میکنم خیلی واضحتر باشد که چرا مقرراتزدایی در عمل اوضاع را وخیمتر کرد.
البته، بن و کالین تفاوت عمدهای با اقتصاددانان مکتب اتریشی دارند. این دو معتقدند که چارۀ کار و جواب معما بیتکوین است؛ نه طلا. بن در ادامه اشاره میکند:
در واقع، پرنتیس میخواهد بگوید که اگر نظام پولی برتن وودز پایان نمییافت، تمام مواردی که از 1971 تا به حال بهبود داشته حتی بهتر هم میشد.
زمینههای علم اقتصاد
این دو نفر معتقدند که این نظام آنقدر لطمه خورده که دیگر واقعاً سرمایهداری نیست. کالین به 52 درصد از جوانانی اشاره میکند که به جای اینکه پول دربیاورند و خانه بخرند و خانواده تشکیل دهند، مجبورند همچنان در خانۀ والدین خود بمانند:
به عنوان مثال، تعداد فیلمهایی که نیکلاس کیج در حدّ فاصل سالهای 1999 و 2009 بازی کرده، همبستگی شدیدی دارد با شمار افرادی که در همین دوره در استخر غرق شدهاند. یا افزایش مصرف سرانۀ پنیر در حد فاصل سالهای 2000 تا 2009 کاملاً معادل تعداد نفراتی است که در اثر گرهخوردن ملحفه در تختخواب خود خفه شدهاند!
کالین توضیح میدهد که یک محاسبۀ اقتصادی وجود دارد که در حالت عادی میتوان آن را به کار برد:
مشهودترین تأثیری که خروج از نظام استاندارد طلا در پی داشت این بود که دولتها حسابی دستشان باز شد تا هر چهقدر که میخواهند پول چاپ کنند. کالین دقیقاً به همین نکته اشاره میکند:
کالین تصدیق میکند که برخی از این نمودارها شاید صرفاً حاکی از یک همبستگی باشند:
این توافق در هتلی واقع در برتون وودز، نیوهمپشایر آمریکا، صورت پذیرفت. در آن زمان، ایالات متحده دو سومِ ذخایر طلای جهان را اختیار داشت و از این رو پافشاری کرد که نظام مذکور باید بر اساس طلا و دلار آمریکا طراحی شود.
اگر مباحث مربوط به ارزهای دیجیتال را دنبال میکنید و احیاناً هم اهل گشتوگذار در توییتر هستید، احتمالاً توییتهای یک حساب مشهور را دیده باشید. در 20 مارس 2020، این حساب توییتری مطلبی منتشر کرد با عنوان: «چه اتفاقی در سال 1971 افتاد؟».
پس چاپ پول بیشتر منجر به تضعیف بیشتر ارزش پول میشود و تقاضا برای تبدیل ثروت به دارایی بالا میگیرد. در نتیجه، نابرابری اقتصادی در مقیاسی وسیع افزایش مییابد، زیرا تنها افراد ثروتمند میتوانند بخش بزرگی از ثروت خود را به داراییهای غیرنقدی تبدیل کنند و از گزند تورم آسیبی نبینند. اما مابقی مردم معمولی مجبورند بیشتر درآمد خود را صرف اجاره، خوراک و بیمه کنند و قسمت اعظم سرمایه زندگی خود را هم به داراییهای استهلاکی مانند خودرو اختصاص دهند. متوسط ارزش خالص داراییهای خانوار در آمریکا 97300 دلار است.
اواخر دهۀ 1960، دولت آمریکا در پشتیبانی ارز با طلا هم مجدداً به مشکل خورد و برای پرداخت هزینههای هنگفتی مثل جنگ ویتنام و برنامههای رفاهی گوناگون، پول بسیار زیادی چاپ کرد. در پی وقوع این مشکلات، نیکسون در 15 اوت 1971 نظام ارزی برتن وودز را منحل کرد.
اما نظام استاندارد طلا که چیز خوبی بود!
برای مثال، اگر فدرال رزرو امکان اعمالِ بیحدوحصرِ سیاستِ تسهیلِ کمّی (چاپ پول) را در سال 2020 نداشت، شاید اقتصاد آمریکا به چنان ورطۀ هولناکی فرو میرفت که بیرون آمدن از آن عملاً ممکن نبود.
«ما حالا میتوانیم ابزارهایی بسازیم که بهرهوری را ارتقا میدهند، مثل همین ماشین لباسشویی. در گذشته، زمان زیادی را صرف شستن، خشککردن و آویختن لباسها میکردیم، اما حالا حتی فکرش را هم نمیکنیم. تکنولوژی میتواند در بسیاری از حوزهها مانند کشاورزی پیشرفت ایجاد کند. به تجهیزات و ماشینآلاتی که در کشاورزی به کار میبریم نگاهی بیندازید، این دروگرهای غولپیکر و وسایل اینچنینی باعث شده غذای بیشتر و ارزانتری تولید کنیم. به طور کلی، تمام مواردی که به عنوان مصادیق بهبود برشمردید، همگی به خاطر کاهش فشار تورم درون یک نظام تورمی است».
این دو نفر در ژوئن 2020 خبرنامهای به راه انداختند و در آن عقاید و ایدههایشان را مطرح میکنند. تا به حال 68 شماره منتشر کردهاند که هر دو روز یکبار به ایمیل کاربران ارسال میشود.
پرنتیس معتقد است که چنین بهبودهایی از پیشرفت تکنولوژی حاصل شدهاند:
کالین میگوید که شاید روزی این خبرنامه را به کتاب تبدیل کند:
«ما معتقدیم که طلا عملاً به عنوان یک پول شکست خورد و پذیرش این نکته برای اقتصاددانان اتریشی دشوار است، زیرا مدتهاست که مدافع طلا بودهاند. اما علت ناکامی طلا به عنوان پول این بود که در همان قدم اول مجبور شدیم معادل آن رسید کاغذی ارائه دهیم و همین کاغذ به پول تبدیل شد و مشکلات زیادی به بار آورد».
این وبسایت تا سال 2020 بیش از 400 هزار بازدیدکننده داشت و به شمار مخاطبانش هم ماهبهماه افزوده میشد.
پرنتیس ادعا میکند که او و بن متوجه این نکته هستند که ایدههایشان با اندیشههای اقتصادی متداول متفاوت است، اما میگوید این تفاوت از اینجا ناشی میشود که آنها سعی دارند مجهز به اصول اولیۀ بدیهی به سراغ مسائل بروند و روی اشتباهاتی که اقتصاددانان دیگر مرتکب میشوند انگشت بگذارند:
کالین و بن، اولین نمودارهای وبسایت خود را از مدخل ویکیپدیای برتن وودز برداشتند و تا میتوانستند نمودارهای بیشتر و بیشتری را بررسی کردند.
بسیاری از اقتصاددانانِ کینزیِ سنتی بر این باورند که خروج از استاندارد طلا زمینهای فراهم آورد تا دولتها بتوانند برای مقابله با بحرانهای اقتصادی با دست بازتری از سیاستهای پولی و مالی استفاده کنند.
وبسایتی که به ماجرای سال 1971 اختصاص دارد، معتقد است که تمام این پیامدهای منفی به دوران ریاست جمهوری ریچارد نیکسون مربوط است که طی آن نظام ارزی برتون وودز برچیده شد. در نظام ارزی برتون وودز، ارزش ذخایر ارزی جهان، یعنی دلار ایالات متحده، با نرخ ثابت و بر اساس طلا تعیین میشد.
کالین میگوید: «مشغول معاملات سهام بیارزش بودم و مدام استراتژیهای معاملاتیام را عوض میکردم تا اینکه یکبار وقتی که داشتم در مورد علل بحران مالی سال 2008 تحقیق میکردم، به صورت کاملاً اتفاقی به کتابی برخوردم به نام «پایان فدرال رزرو» که توسط ران پال، نامزد انتخابات ریاست جمهوری، نوشته شده بود. این کتاب باعث شد تا به سراغ آثار دو نفر از مشهورترین اقتصاددانان مکتب اتریش بروم: لودویگ فون میزس که به نحوی پرچمدار مکتب است و مورای روتبارد که اصطلاح آنارشیسمِ بازار آزاد (Anarcho Capitalism) را بر سر زبانها انداخت».
درست مانند فصل مشهور کتاب «اقتصاد ناهنجاریهای پنهان اجتماعی» که در آن دادگاه عالی تصمیم گرفت سقط جنین را قانونی اعلام کند و همین تصمیم در دو دهۀ بعد باعث کاهش جرم و جنایت شد، کالین و بن هم پیامدهای نامشهود را نادیده نمیگیرند. کالین توضیح میدهد:
با اینکه نمودارهای این وبسایت نشان میدهد که خروج از استاندارد طلا همبستگی شدیدی با پدیدههای گوناگون دارد، اما ثابت نمیکند که ترک این نظام ارزی علّت آن پدیدهها است. همبستگی با علیّت متفاوت است:
دنبالکنندگان، متوجه پدیدههای مشترک دیگری شدند که از همان 1971 آب میخورد و با تَگکردن آنها به صفحۀ کریپتو توییتر، ماجرای سال 1971 دستبهدست چرخید. مطلبی از نیویورکپست بازنشر شد که نشان میداد میزان خوشبختیِ سفیدپوستهایی که منزلت اجتماعیـاقتصادی پایینی دارند، از اوایل دهۀ 1970 به بعد رو به افول بوده است و در کنار این مطب هشتگِ « #wtfhappenedin1971» به چشم میخورد.
چه اتفاقی در سال 1971 افتاد؟
«ما استدلالهای اقتصاددانان را بررسی کردهایم و مدام از خودمان سؤال میپرسیم. مارتی بنت در پایان پادکست خود پشتسرهم میگوید”ما دیوانهایم؟”، ما هم درست مثل او این سوال را همیشه از خودمان میپرسیم. من ادعا ندارم که اقتصاددان باهوشتری هستم، اما بهخوبی میدانم که با منطق و اصول اولیۀ بدیهی سروکار دارم و همچنین امیدوارم بتوانم برای همۀ جهان مفید باشم».
این صفحه در ماه مارس مطلبی منتشر کرد که نشان میداد نابرابری در سالهای اخیر افزایش یافته، تورم سر به فلک کشیده و رشد دستمزدها آنقدر اندک بوده که عامۀ مردم دیگر قادر به تأمین هزینههای مربوط به مسکن یا سرمایهگذاری در سهام نیستند. نموداری هم وجود داشت که در آن با پیکان کوچکی به سال 1971 اشاره شده بود و نشان میداد که ریشۀ تمام این بدبختیها کجاست.
اقتصاد مکتب اتریش عمیقاً در میان حامیان بیتکوین تأثیرگذار است، اما از سوی اقتصاددانان جریان اصلی طرد میشود و اغلب متهم است که فاقد دقت علمی است و اتکای کافی بر مدلهای ریاضی و تحلیلهای اقتصاد کلان ندارد.
پرنتیس با اشاره به اعتراضات و آشوبهای 100 روزهای که در پی مرگ جرج فلوید در آمریکا رخ داد، معتقد است که گرچه عوامل کاملاً مشخصی به آن دامن زده، اما افزایش نابرابری هم نقش پرنگی داشته:
وحشتناکتر از همۀ اینها، چهار برابر شدن تعداد وکلا است.
پرنتیس برای نشان دادن آثار مخرب چاپ پول روی زندگی افراد، اقتصاد را به یک کیک تشبیه میکند. تعداد تکههای این کیک میزان پولِ درگردش را نشان میدهد. او توضیح میدهد: «وقتی دولت پول بیشتری چاپ میکند، در واقع دارد تکههای موجود را کوچکتر و کوچکتر و کوچکتر میکند. هر واحد اقتصاد حالا دیگر ارزش کمتری دارد. چیزی به کیک اضافه نشده و همان کیکی است که بود، با این تفاوت که تکههایش حالا کوچکتر شده است».
«من فکر میکنم مردم وقتی به خیابانها میریزند که اوضاع بهخوبی پیش نرود. مردم ناامیدند، چراکه احساس میکنند این نظام اصلاً کار نمیکند، و تمام زندگیشان با کارکردن در مشاغل مزخرف میگذرد».
اما شاید هم کالین و بن در اشتباه باشند!
نمودارها نشان میدهند که تغییرات اقتصادی بزرگی در حوالی سال 1971 رخ داده است. در کوششی جدیتر برای تبیین و توضیح این تغییرات میتوانیم آنها را به موج گستردهای از مقرراتزدایی نسبت بدهیم که در دهههای 70 و 80 میلادی اقتصادهای پیشرفته جهان را فراگرفته بود. پرنتیس میگوید که قبلاً با این جواب احتمالی حسابی دست و پنجه نرم کرده و نمیتواند پاسخ درستی باشد، زیرا بر اساس دیدگاهش، یعنی لیبرترینیسم و آنارشی بازار، در این صورت باید همهچیز بهتر میشد.
یا ناتوانی یونان در خروج از بحران بدهی، آن هم سالها پس از بحران مالی جهانی، باعث شد تا سیاستهایِ کمرشکنِ ریاضتی در پیش بگیرد. نظرسنجی از اقتصاددانان متعلق به جریان اصلی نشان میدهد که از هر 10 نفر، 9 نفرشان معتقدند که بازگشت به استاندارد طلا فاجعهبار است.
نه، این ترک نظام استاندارد طلا بود که فاجعه به بار آورد
«اگر مخاطبان زیاد شوند و بازخوردهای مثبتی بگیریم، ممکن است مجموعه محتوای تولیدی خود را به کتاب تبدیل کنیم؛ یک کتاب الکترونیکی که تاریخ پول را با تحلیل منسجمتری میکاود و به پیدایش گونهای جدید، یعنی بیتکوین میپردازد؛ بیتکوینی که جهان را دگرگون خواهد ساخت، چراکه در حال حاضر وجود دارد و توقفناپذیر است».